نامربوط

تفسیر جامع غلام یاکوزا کتاب دوست (غلام جان)

مدتی پیش اندر حکایت به دلیل کمبود خواب و شنگول بودن های دیوانه گونه شبانه دست به اقدامی زدم که نتایجش اون جوری که در اون شب رویایی فکر میکردم نبود. در واقع یک جواب خیلی خاص دریافت کردم و فقط همون جواب.

یسری کتاب رو دوست دارم بخونم تا وقتی زنده ام و به خودم گفتم شاید از این ۱۰-۲۰ تا کتاب بعضیاشون توی خونه افرادی که مثل خودم صبح تا شب برنامه دیوار رو اسکرول میکنه باشه و در حال خاک خوردن باشه، مردم هم روشن فکر،‌بدن به من کتابشونو تا بخونم و دست به دست کنم بدم به بقیه.

فرداش اما جواب خاصی دریافت نکردم تا مدتی ولی بعد یک جواب گرفتم که تنها جواب بود و روزمو و حتی هفتم رو ساخت. این جواب رو از شخصی دریافت کردم به اسم غلام یاکوزا که با اجازه ثبت و نوشته شده خودش میتونم غلام جان صداش کنم!

ممکنه براتون کمی توهین آمیز، حوصله سر بر یا ناراحت کننده باشه بنابرین با مسئولیت خودتون بخونید و بدونید اگر اعتراضی کنین غلام جان مراقبمه!

یادمه ایمیل که برام اومد و حمله کردم به سمت گوشی برای چک کردنش عنوان رو که دیدم و فهمیدم که مرتبط با دیوار و آگهیمه و یک شخص ایمیل داده یه لبخند ملیح (قرار بود ملیح باشه ولی خب هیچوقت نمیتونم ملیح لبخند بزنم) روی لبم اومد مثل اونایی که صبح با سر و صدای صبحانه درست کردن عشقشون بیدار میشن با این تفاوت که صبحانه ای در کار نبود.

متن ایمیلی که دریافت کردم دقیقا به شرح زیر بود:

سلام
من کتاب زیاد دارم
اما نمیشه بدم ببری ،
میتونی بیای خونمون بخونی .
فقط شرطش اینه که قبلش یک عکس از خودت واسم برفستی اگه خوشم اومد ازت بهت میگم کجا بیای .
امیدوارم تپل و گوشتی باشی
چون من اصن با پسرای استخونی حال نمیکنم .
اگه هرروز بیای شاید یکی از کتابارودادم واسه خودت ((کتابا گرونه ،انتظار نداری که مفته بدم بهت !!))
فقط امل نباس باشی ها .
من غلام یاکوزا هستم .
میتونی غلام جان صدام کنی
منتظر خبرت هستم ?

نفس عمیق لطفا، همه نفس عمیق بکشین به تمام بخش هاش رسیدگی میکنیم با آسایش.

من کتاب زیاد دارم

بیاین اول با این بخش شروع کنیم! از خودم میپرسم واقعا؟ کتاب زیاد داره؟ حالا ممکنه کتاب زیاد داشته باشه ولی آیا سلیقمون اونقدر مشابهه که کتاب هایی که من میخوام رو داره؟ البته شاید این کتاب زیاد داشتن باعث میشه آدم صادق تر باشه، سریع تر بره سراغ چیزی که میخواد. شاید اونقدر کتاب داره که کتاب هایی که مد نظر من هستش رو هم پوشش میده. شاید غلام جان بایگانی کاملی از کتاب ها داره و همشو توی خونشون نگه میداره و خب الزاما، خونه بزرگی داره.

اما نمیشه بدم ببری

ولی خب غلام جان، راه حل چیه؟ خوندن کتاب شرایط مناسبی نیاز داره!

میتونی بیای خونمون بخونی!

حتی اگر در نظر بگیریم که کتاب های مد نظر منو داشته باشه نظر نمیاد خوندن کتاب خونه یک آدم غریبه راحت باشه. شاید میتونست اول با هدیه دادن کتابی یا مدتی صحبت این رفاقت رو گرم تر کنه و اعتماد منو جلب کنه ولی خب این دعوت یهویی سخته. فکر کن بری در بزنی در خونه کسی، سمت راست و چپ رو نگاه کنی و یکی از آیفون بگه، بله؟! و تو باید بگی: من برای کتاب ها اومدم! بری داخل با یه عده سلام و احوال کنی، یا الله یا الله کنی و سلام علیک کنی. به نظر میاد برای اوایل کار خیلی رسمیه! مشکل بعدی که همیشه برای خونه دیگران رفتن اذیتم میکنه لباس پوشیدنه. باید رسمی بپوشم؟ کژوال بپوشم؟ کفشمونو اون در میاریم؟ اگر جورابم پاره بود یا پام بو داد چی؟ اینم دردسریه! البته یه حسی بهم میگه من اگر چیزی نپوشم غلام جان راضی تره ولی خب باز لخت سوار تاکسی شدن سخته. بعد دیگه جیب نداری گوشی و هدفونتو بذاری باید گوشی رو دستت بگیری و مثل یک احمق هدفون روی تو گوشت بدون آهنگ نگهداری. از همه بدتر، پول تاکسی رو کجا بذاری؟ و از این دسته سوالات که هر لختی که خونه کسی میخواد بره باهاش رو در رو میشه.

فقط شرطش اینه که قبلش یک عکس از خودت واسم برفستی اگه خوشم اومد ازت بهت میگم کجا بیای

واستا واستا! الان اون داره شرط هارو میذاره؟ از دست تو غلام! همیشه با اعتماد به نفس کامل بقیه رو با قدرت مدیریت میکنی. ولی یاکوزای نازنینم (که احتمالا اونقدر هم نازنین نیست) بهتر نیست برای جلب اعتماد و قوی تر کردن پایه های این رفاقت/رابطه خودت پیش قدم بشی و عکس بفرستی؟ حتی اگر یروزی خواسته باشم اینجوری با کسی دوست بشم ترجیح میدم بهم حق انتخاب داده باشه.

امیدوارم تپل و گوشتی باشی

حالا! بخش خوشحال کننده! توی زندگیم کم پیش اومده کسی اینقدر ازم تعریف کرده باشه ندانسته!‌نه اینکه علاقه غلام جان به پسر های تپل رو خیلی دوست داشته باشم، بلکه فکر کردن به اینکه از نظر عده ای ما چاق هایی که تو خونه نشستیم، تحرک نداریم و چربی دور قلب هامونو گرفته و آماده سکته ایم و نمیتونیم ۱۰ دقیقه بدون گرفتن نفسمون راه بریم خیلی خوشحال کنندست!‌شاید واقعا خیلی خودمونو دست کم گرفتیم! ممنون از تمام کسانی که جلوگیری کردن از رفتن من به باشگاه (فقط خودم بودم بنابرین، مرسی خودم!)

چون من اصن با پسرای استخونی حال نمیکنم

اول اینکه من عذر خواهی میکنم از تمام پسران استخوانی (لاغر) که این متن رو میخونند. بنده اصلا موافق نیستم به نظر ایشون، من شمارو دوست دارم. عه، یکم شفاف سازی نیاز شد!‌منظورم اینه من ازتون بدم نمیاد و به اندازه تمام پسر های دیگه و دخترای دیگه دوستتون دارم. نه… بازم نشد. خیلی حس معمولی دارم نسبت به همه!‌بهتر شد… مورد بعدی که اینجا قابل اشاره هستش اینه که غلام در نظر داره که من پسرم! نه اینکه پسر بودن من تعجب برانگیر باشه، بلکه غلام جنسیت منو تشخیص داده، این یعنی هوشمند بودن یا یک ریسک خیلی بزرگ! آفرین غلام!

اگه هرروز بیای شاید یکی از کتابارودادم واسه خودت ((کتابا گرونه ،انتظار نداری که مفته بدم بهت !!))

غلام غلام غلام… اول اینکه یک پرانتر و یک علامت تعجب کافیه. دوم اینکه تو چرا هزینه های شخص مقابل رو نظر نمیگیری! هر روز؟ میدونی چقدر هزینه رفت و اومد به تاکسی زیاد میشه؟ شاید اندازه ۴ یا حتی ۵ تا کتاب! توقع نداری که طرف با سیستم حمل و نقل عمومی بیاد که؟! و آخر اینکه من نمیدونم واقعا بحث قیمت ها چیجوریه توی این صنف ولی واقعا یک کتاب؟ فقط یکی؟ cheap نباش دیگه! کی میدونه، شاید فقط کتاب های با ارزش و نسخ خطی رو یاکوزا جان نگهداری میکنه!

منتظر خبرت هستم ?

ایول به اون ثامبز آپی که فرستادی! روحیتو دوست دارم پسر! ولی هر جایی که هستی گر این متن رو میخونی، متاسفانه باید پیشنهاد نچندان سخاوتمندانتو رد کنم. هیچوقت طرفدار تعاملات حضوری مخصوصا تا این حد نبودم.

 

نتیجه بگیریم!

خب اینقدر حرف زدیم یه دوتا نتیجه هم بگیریم ازش که سازنده باشیم.

راستش چیزی که خیلی ذهنمو درگیر کرد این بود که این غلام جان من و آقا غلام بقیه چرا اینجوری مطرح میکنه خواسته هاشو؟ واقعا آگهی درخواست کتاب؟ و اینکه ای غلام جان، کسی رو که به این طریق پیدا کنی واقعا اون شخصی هستش که بخوای زمانتو باهاش صرف کنی؟

شاید هم به دلیل محدودیت های موجود یه نوع رمزنگاری وجود داره برای ارتباط غلام ها با مغلوم هاشون و اونم اینه که توی دیوار یکی آگهی میده من کتاب میخوام ولی منظورش چیز دیگست و من به طور اتفاقی وارد این جریانات شدم 🙂

سوال دیگه ای که پیش اومد برام این بود که آیا دخترا هم آزار میبینن و راحبش میگن چیز هایی اینجوریه؟ یعنی یکی پیام میده و میگه سلام من غلامم،‌ شما اگر تپلی کتاب نمیخوای؟ اگر اینجوریه و بدون هیچ زمینه قبلی و ربط کافی کسی بهشون چنین پیشنهاداتی میده این ناراحت کنندست.

و مورد آخر اینکه تصور کنین شرایطی رو که غلام واقعا میخواد به من کتاب بده بخونم و من تمام مدت بد برداشت کردم قضیه رو، غلام با خودش میگه، این احمق چی داره میگه برا خودش؟ من رفته بودم پودر شربت خریده بودم! یا حتی فان تر! غلام منظورش این نیست و کسی که ایمیلو دریافت کرده با خودش میگه: وای چه آدم با شخصیت و مهربونی، راست میگه، کتاب گرونه. شاید بهتره باهاش تماس بگیرم یا عکسمو براش بفرستم…!

دیدگاه شما چیه؟

ممنون میشم دیدگاهتون رو مثبت یا منفی با من و بقیه به اشتراک بذارید 😊