26 بهمن 1396

رویا: قسمت دوم

میدونید، اصلا کنار نمیام با نقش زمان توی رابطه ها. ممکنه کسی رو سال ها بشناسیم و رابطمون باهاش تموم بشه بابت کار احمقانه ای که میکنه یا حرف احمقانه ای که میزنه. ممکنه بعد از سال ها بودن با کسی کاری کنیم و طرف مقابلمون بهش بر بخوره، ممکنه این کار باعث تموم شدن […]

12 بهمن 1396

خواب: قسمت اول

ظهر در حال سپری شدنه. ساعت 3 عصره. چرا های خونه خاموشه. بدون مهتابی و نور آبی، بدون صفحات براق گوشی ها و تبلت ها کامپیوتر ها. یک روز زمستونی بدون سرمای بیرون. خونه روشنه بدون نور مستقیمی. پرده های ضخیم جلوی اشعه های مستقیم خورشید رو گرفتن و سایه ای هم ایجاد نشده. نگار […]

17 خرداد 1396

آرزوی آرزو

نداشتن خواب درست و حسابی مدت ها بود آرزو رو اذیت میکرد. شب هارو مشغول کتاب خوندن، شستن و اتو کردن لباس ها، فکر کردن و چت کردن با دوستای قدیمیش و کمی وبگردی. هر روز صبح با اولین زنگ گوشی بیدار می‌شد، لبه تخت می‌نشست، چشم های دردناکش رو مالش میداد و بلند می‌شد. […]