سلام،

من صدرا علیزاده هستم!

البته شما میتونید صدو صدام کنید.

من از وقتی یادم میاد داشتم کد مینوشتم و طراحی میکردم و به افراد کمک میکردم خودشون، کالا ها و سرویس هاشون رو در اینترنت به بقیه نشون بدن. بیشتر درباره من بخونید.

12 شهریور 1401

رویا: قسمت سوم

اطرافم همیشه آدم هایی رو میبینم که نالونن. از رابطه هاشون که تموم شدن. آدم هایی رو میبینم که رابطه هاشون جواب نداده هرچقدر که دعوا کردن و اشک ریختن و فریاد کشیدن سر هم و با چنگ و دندون سعی کردن رابطه رو زنده نگه دارن. دختر ها و پسر های اطراف پر رو […]

13 اردیبهشت 1400

مشکل سایت پالاز وقتی دنبال شعبه شهری می‌گردی چیه؟ شورت‌کد ها و تنظیم تگ های سئو

این روز ها به واسطه تعمیرات خونه و نیاز به لوازم خیلی زیاد با شرکت هایی سر و کار دارم که لوازم ساختمانی ارائه می‌دن و فهمیدم عمیقا و خیلی درشت مشکل دارن و کلی بهبود هست که میشه انجام داد و امروز وقت نوشتن دربارش نیست ولی یکی از مشکلات سایت پالاز موکت خیلی […]

26 بهمن 1396

رویا: قسمت دوم

میدونید، اصلا کنار نمیام با نقش زمان توی رابطه ها. ممکنه کسی رو سال ها بشناسیم و رابطمون باهاش تموم بشه بابت کار احمقانه ای که میکنه یا حرف احمقانه ای که میزنه. ممکنه بعد از سال ها بودن با کسی کاری کنیم و طرف مقابلمون بهش بر بخوره، ممکنه این کار باعث تموم شدن […]

12 بهمن 1396

خواب: قسمت اول

ظهر در حال سپری شدنه. ساعت 3 عصره. چرا های خونه خاموشه. بدون مهتابی و نور آبی، بدون صفحات براق گوشی ها و تبلت ها کامپیوتر ها. یک روز زمستونی بدون سرمای بیرون. خونه روشنه بدون نور مستقیمی. پرده های ضخیم جلوی اشعه های مستقیم خورشید رو گرفتن و سایه ای هم ایجاد نشده. نگار […]

12 دی 1396

روزمره هایی از ۹۶

شرایط خونه آروم تر شده بود. چند روزی رو بابا برای یک کارگاه مرتبط با دارو ها و پزشکی به تهران رفته بود و مثل هر دفعه دیگه ازین فرصت استفاده می کرد تا سری به شهرستان بزنه. آخرین دفعه ای که رفته بود مصادف شده بود با فوت کردن بچه دو ساله عمد مهران […]

15 آذر 1396

چطور آبرو بیشتر از مفید بودن توجیهی برای حماقت ها شده؟

بعد از بیش از یک دهه درس خوندن و با همکاری خانواده و اومد و رفت های متعدد و قبول شرایط، قرار شده شوهر شود. شوهر دختر همسایه ای که علاوه بر همسایگی هفت جد و آبادشان هم با هم رفیق و خویشاوند بود. تا الان مشغول درس خواندن و یادگیری بوده و مقداری محدود […]

23 شهریور 1396

اندر حکایات شغل یابی: داستان دوم

اخیرا دایی بزرگم دچار انفجارات احساسی درونی شده به صورت موقتی به بنده که باعث میشه بخواد برام کار های خوشحال کننده ای کنه. بعد از یک روز خستگی و کار حوالی ساعت 6 که شنگولانه به سمت خونه قدم میزدم، اسم مبارکش رو روی گوشی دیدم، احساس کردم زنگ زده برای پیگیری لپتاپی که […]

2 مرداد 1396

تشریح مفهوم: آدم های پرده ای

تصویرش رهام نمیکنه. احساس کسی رو دارم که از خوب شیرینی بیدار شده که در بیداری حتی اگر سعی هم میکرد نمیتونست تصورش کنه. احساس کسی رو دارم که به خودش میپیچه، سرش رو محکم روی بالشت فشار میده و پتو رو چنگ میزنه و روی خودش میکشه و با ذره ذره وجودش آرزو میکنه […]

27 تیر 1396

تجربه های اول من راجب اولین تتو (خالکوبی): مراحل، نکات و بیشتر!

مدت ها بود که دوست داشتم خال‌کوبی داشته باشم. حتی زمانی یک لیست از تمام چیزهایی که دوست داشتم خال‌کوبی کنم رو داشتم و هنوزم پراکنده دارمش. تقریباً ۳ سال بود که جدی شده بودم درباره زدن (گرفتن، دریافت) اولین تتو، دنبال چیزی نبودم که به بقیه نشون بدم و بگم نیگا چه قشنگه! یا […]

20 تیر 1396

متفاوت از رویا پرداز: واقع گرایی با تصورات ملموس

دوستی داشتم که میگفت و میگه که یک رویاپرداز (dreamer) هستش. ازون مدلی که میگه من میخام بهترین در زمینه تحصیل و کار خودم باشم و جا پای بزرگان بذارم. از طرفداران کتاب ها و صحبت های برایان تریسی و تونی رابینز و اون خانم دیگست که هیچوقت اسمشو یاد نگرفتم. طرفدار بخواه تا موفق […]